برای حضرت سرهنگی!

مجله فرهنگی هفت راه- محمدصادق علیزاده: فرهنگ زمان‌بر است. راه همواری نیست. رهروِ با اراده می‌خواهد. عرصه نام و نان هم نیست به آن معنا! صبر می‌خواهد. تحمل می‌خواهد. همت می‌خواهد. کار تدریجی و مستمر می‌خواهد. های ندارد. هوی ندارد. نام ندارد. نان ندارد. خیلی وقت‌ها شاید نتایج آنی هم نداشته باشد. آهستگی می‌خواهد. پیوستگی می‌خواهد. آدمِ بی‍ چشم‌داشت به زرق و برق‌ِ روزگار می‌خواهد. چشم‌انداز می‌خواهد. افق می‌خواهد. رهروِ بی‌مشوق می‌خواهد. فرهنگ اما عمیق است. ریشه‌دار است. از این شاخه به آن شاخه پریدن نمی‌خواهد. سال‌ها اما خاکِ یک حوزه خاص را خوردن می‌خواهد و سال‌ها خاک یک حوزه را خوردن، خود اراده می‌خواهد و همت و چشم بستن بر زخارف آنی و زودگذر و تندبادهای مقطعی!

سخت است در این دوره و زمانه کسی را یافتن که مصداق عبارات بالا باشد. نادرند این تیپ آدم‌ها. نادرند آدم‌هایی که چشم ببندند بر باند و باندبازی‌هایی که جیب آدم‌ها را سنگین می‌کند و اعتبار ظاهری‌شان را پُر مایه‌تر! نادرند آدم‌هایی که بدانند قدم در مسیری گذاشته‌اند که شاید عمر خودشان برای دیدن ثمرش هم کوتاه باشد. نادرند آدم‎هایی که بدانند سال‌ها باید در پستویِ اتاق کوچک خودشان کار کنند تا بخشی فرهنگ، گم نشود لابلای صفحات تاریخ! نادرند آدم‌هایی که بعد از بیست و اندی سال، پشت همان میزی باشند که بیست و اندی سال قبل پشت آن بوده‌اند. نادرند آدم‌هایی که بعد از بیست و اندی سال هنوز در همان اتاقی باشند که بیست و اندی سال قبل پشت آن بوده‌اند. نادرند آدم‌هایی که حتی طبقه محل کارشان هم بعد از بیست و اندی سال عوض نشده باشد و بالاتر نرفته باشند.

13920609181509101_PhotoL

مرتضایِ سرهنگی اما مصداق همه عبارات بالاست! مرتضایِ سرهنگی اراده دارد. پیِ نام و نان نیست. صبر دارد. تحمل دارد. همت دارد. کار تدریجی و مستمر انجام می‌دهد. های ندارد. هوی ندارد. نتایج آنی هم ندارد. آتشِ سوزنده ندارد. اما حرارت دارد. گرما دارد. چشم‌انداز دارد. افق هم دارد. از این شاخه به آن شاخه نپریده است اما خاکِ ادبیاتِ جنگ را خورده است. بیست و اندی سال است که طبقه و اتاقش عوض نشده. بیست و اندی سال است که پشت همان میزی است که اوایل دهه 70 پشتش نشست بود. تنها کانکس‌ش فرق کرده و تبدیل به اتاق شده! چشم و جیب و کیسه‌ای هم ندوخته بر زرق و برق زمانه و تندبادهای مقطعی! سرهنگی، مطالعه موردیِ است. جان می‌دهد برای مطالعه! مثال نقض همه آدم‌های فرهنگی‌نمای این زمانه است. همه آدم‌هایی که فکر می‌کنند با پریدن از این میز به آن میز و از این نام به آن عنوان و از این اداره به آن نهاد و از این طبقه به آن طبقه، امر فرهنگ را جلو می‌برند. سرهنگی مثال نقض همه اینهاست.

سرهنگی خط بطلانی‌ست که سیرت و صورت فرهنگی‌های حقیقی این نیست که امروز می‌بینیم! او از همان ابتدا می‌دانست که قدم نهادی در مسیری صعب و دشوار و کم‌رهرو که نه نام که حتی نانش هم ممکن است به دیوار بخورد! از همان ابتدا هم مرزبندی کرد و حیطه خودش را شناخت برخلاف خیلی از رفقای ما که امروزه سر در هر حوزه‌ای کرده‌اند و از هر هر چیز اندکی می‌دانند به قدر لقلقه زبان کردن و اعتبار تراشیدن برای خود! حالا بعد از بیست و اندی سال، ادبیات جنگ در این مملکت یکی را دارد که وزنه باشد و صاحبِ نظر به معنای واقعی کلمه و صاحب آبرو! کسی که بخشنامه‌ای منصوب نشده و حرف‌های بخش‌نامه‌ای نمی‌زند. کسی که همیشه حرف‌های تازه دارد برای گفتن! کسی که همه پیچ و خم‌های عمرسوزِ کار فرهنگی را گذرانده و وقتی با مخاطب خود سخن می‌گوید نه از سر گرمی نفس که از مسیرِ طی شده کلمات را به استخدام در می‌آورد!

پ.ن: چندی قبل به سبب مشاوره در باب اقدامی که هنوز درگیرش هستم، رفتیم به محضر حضرت سرهنگی! سخن از همه جا به میان آمد و بعد از تشویق برای مسیری که در پیش گرفته‌ام، روضه باز خواندم از مسیر پر پیچ و خمی که در پیش داریم و بی‌اهمیت نااهلان و طرارانِ فرهنگ و قس علی هذا! همه را شنید بدون کم و کاست و بدون پریدن میان حرف‌هایم و بدون ذره‌ای به رخ کشیدن سال‌ها تجربیاتش! آخر‌الامرِ همه حرف‌هایم درآمد که هنر من و امثال تو و همه ماها، کار کردن در چون این شرایطی‌ست!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا