وقتی «سینما» بلد نیستیم و سال‌ها با پول مردم تمرین فیلمسازی می‌کنیم!/ فرار از چاله «فرم‌زدگی» و افتادن به چاه «محتوازدگی»

امیر ابیلی: این روزها برای اولین‌بار در تاریخ سینمای ایران و در اتفاقی عجیب و غریب بیش از 24-25 فیلم بصورت همزمان در حال اکران است و همین حجم بالای فیلم‌های در حال نمایش و همچنین حواشی و حرف و حدیث‌های جشنواره فجر، حاشیه‌ی امنی را برای سازندگان تعداد زیادی از این 25 فیلم روی پرده‌ پدید آورده است و آنها را از گزند هر نوع نقد منفی دور نگه داشته است.

در حالیکه اتفاقا پرداختن به برخی از این اثار مهمتر از پرداختن به حواشی غالبا زرد و بی‌ارزش جشنواره فجر است و حاشیه‌ی امن این فیلم‌ها و سازندگانشان طبعا باعث می‌‌شود در اینده هم شاهد تکرار آن‌ها باشیم، از جمله «زیباتر از زندگی» انسیه شاه‌حسینی که در جشنواره دو سال قبل هم با واکنش‌هایی تندی مواجه شد و شاید به همین دلیل نزدیک به دو سال بین حضور در جشنواره و اکران عمومی‌ش وقفه افتاد.

«زیباتر از زندگی» البته از آن فیلم‌هایی است که به دلیل ضعف مفرط فنی و تکنیکی و دوری از حداقل استانداردهای سینمایی اساسا قابلیت بحث‌های متنی در موردش وجود ندارد، اما نکته‌ای که در این بین مهم است نه خود متن فیلم، که برداشت‌هایی فرامتنی است که با توجه به همین متن قابل استنباط و دریافت است.

اهمیت «زیباتر از زندگی» از آنجا ناشی می‌شود که این فیلمی است درباره‌ی یکی از سرداران شهید بزرگ دفاع‌مقدس که اتفاقا در نهایت نه‌تنها کمکی به معرفی این شهید به مردم نمی‌کند، بلکه به دلیل ضعف‌های فرمی فراوان حتی به عکس خود بدل می‌شود و علاوه بر هدر دادن بودجه‌ی بیت‌المال، فرصت پرداختن به زندگی یکی از مهمترین سرداران جنگ را هم می‌سوزاند و از شخصیت مورد اشاره‌اش تصویری غلط و حتی مضحک برای مخاطبش می‌سازد.

به همین دلیل، «زیباتر از زندگی» بهانه‌ی خوبی است برای پرداختن به موضوعی مهم‌تر؛ اینکه نسلی از سینماگران ارزشی ایران اساسا اهمیتی برای اصول تکنیکی و فرمی سینما قائل نیستند و تنها شرط ساختن یک فیلم خوب با پیام‌های مهم و استراتژیک را «نیت خوب فیلمساز» می‌دانند و بس.

«شهابی از جنس نور» محمدرضا اسلاملو و «رنج و سرمستی» جهانگیر الماسی در جشنواره گذشته و «گام‌های شیدایی» حمید بهمنی و «زیباتر از زندگی» انسیه شاه‌حسینی در جشنواره دو سال قبل نمونه‌ی چنین فیلم‌ها و فیلمسازانی‌اند. به این‌ها اضافه کنید آثاری مانند «سی و سه روز» جمال شورجه یا «سیب و سلما»ی حبیب بهمنی و فیلم‌های دیگری از این دست را.

مسئله‌ی اساسی در اینجا این است که «شبه‌سینما»ی شبه‌روشنفکران غرب‌زده و فیلم‌هایی مانند «آسمان زرد کم عمق» و «چیزهایی هست که نمی‌دانی» و فیلم‌هایی مانند «شهابی از جنس نور» و «رنج و سرمستی» و آثاری از این قبیل، دو روی یک سکه‌اند. یک گروه با توجه افراطی به فرم‌بازی‌های روشنفکرانه مشغول ارضا کردن نفسانیات خودش است و به مخاطب پشت کرده و دیگری با بی‌توجهی تمام به اصول فرمی و تکنیکی سینما مشغول به ابتذال کشیدن مفاهیم ارزشی است.

بنابراین نقد فیلم‌های بی‌مخاطب شبه‌روشنفکران، دلیل بی‌توجهی به فیلم‌های محتوازده‌ی بی‌مخاطب نمی‌شود. آن فیلم‌ها با بودجه‌های دولتی در گروه هنر و تجربه اکران می شوند و قرار است حمایت‌های دولت مخاطب را به زور به دیدن آن‌ها بیاورد و گروه دیگر هم با بودجه‌های دولتی مفاهیم مهم را به ابتذل می‌کشند و حتی آن‌ها را به مضحکه می‌گیرند، چون سازندگانشان اساسا به «سینما» توجهی ندارند و فقط به فکر انتقال «پیام»شان هستند.

سازنده‌ی «زیباتر از زندگی» اخیرا در مصاحبه‌ای گفته است: «قصه در هر فیلمی بیش از تکنیک اهمیت دارد من معتقدم اگر فیلمی قصه‌گو باشد هیچ گاه مخاطب را از تماشای خود خسته نخواهد کرد؛ از سوی دیگر فیلمساز می بایست ذهن مخاطبش را آزاد بگذارد؛ از همین رو در «زیباتر از زندگی» داستان برایم در اولویت قرار داشت و بیش از پرداختن به جنبه های تکنیکی فیلم روی داستان آن کار کردم و مدت های مدیدی با فیلمنامه آن درگیر بودم؛ همچنان که برای ساخت فیلم جدیدم نیز همین رویکرد را لحاظ کرده و از همین قاعده پیروی می کنم.» و متاسفانه متوجه نیست که همین دوری از تکنیک و اصول اساسی داستانگویی در سینماست که باعث می‌شود قصه‌‌اش-که در اینجا آن هم مبتذل است و بی‌کیفیت- هرچه قدر هم که روی کاغذ جذاب باشد در جذب مخاطب موفق نباشد و حتی گاهی با تبدیل شدن به فیلم، مفاهیم مورد نظر فیلمساز به مضحکه هم کشیده شود.

«انسیه شاه‌حسینی» و تعدادی از هم‌دوره‌ای‌هایش از جمله شورجه و بهمنی و اسلاملو و الماسی و فیوضی و …. همچنان در حال تمرین‌های ابتدایی فیلمسازی‌اند بی‌آنکه استعدادی در این زمینه داشته باشند و متاسفانه با تمرین‌هایشان فرصت‌های مهمی را از جبهه انقلاب می‌گیرند و مفاهیم مهمی را به ابتذال می‌کشانند. البته کسی در مورد نیت خیر این فیلمسازان شکی ندارد اما متاسفانه- یا خوشبختانه- در هنر- و به خصوص سینما- تخصص و مهارت و شناخت مدیوم بیش از هر چیزی اهمیت دارد و کسی که بر تکنیک مسلط نباشد امکان بیان هیچ حرفی را با هیچ نیتی به مخاطب ندارد.

بنابراین باید به این نکته اشاره کرد که «محتوای ارزشی» دلیل حمایت از هیچ فیلمی نیست. همانطور که فرم قابل قبول هم مجوز حمایت از هیچ فیلمی را صادر نمی‌کند. «فرم‌زدگی» چاله است و «محتوازدگی» چاه و طبعا باید از هردوی این‌ها اجتناب کرد. «سینمای مطلوب انقلاب» از راه شناخت درست سینما و تسلط بر تکنیک و نگاه به مردم می‌گذرد. نگاه به مردم هم در انتخاب درست سوژه‌ها و بیان مسائل اساسی آنها، هم در بیان آن‌ها به بهترین نحو ممکن و  به ابتذال نکشاندن آن‌ها، و هم در محروم نکردن آن‌ها از سینمای واقعی با ترویج سینمای بی‌مخاطب شبه‌روشنفکری تقلیدی اروپا.  «سینمای مطلوب» قطعا از این دو مسیر نمی‌گذرد؛ نه از پشت کردن به مسائل مردم و حتی توهین به آن‌ها در فیلم‌های جشنواره‌ای و نه از خراب کردن ارزش‌ها در فیلم‌هایی که «فیلم» نیستند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا