مدیران رسانه ملی؛ کنترل‌چی یا آرمانگرا؟!

برای نقد و ارزیابی صدا و سیما نیاز داریم تا چند چیز را در نظر داشته باشیم. اول امکانات و فرصت‌های صدا و سیما، دوم ماموریت‌های این سازمان و سوم محدودیت‌های این رسانه. متاسفانه این بحث درباره صدا و سیما دقیقا وارونه شده است؛ یعنی، بیش از اینکه درباره فرصت‌ها، امکانات و ماموریت‌های صدا و سیما صحبت شده باشد درباره محدودیت‌هایش سخن گفته شده است. شما مدیران رسانه ملی را نگاه کنید عمدتا وقتی که حرف می‌زنند درباره محدودیت‌هایشان سخن می‌گویند نه درباره ماموریت‌ها و نه درباره فرصت‌ها بعلاوه گروهی از روشنفکران و غرب زده‌ها که برای تثبیت و تعمیق انفعال مدیران از همین زاویه وارد نقد می‌شوند. تا چنین وضعی وجود دارد بعید است ما به درک درستی از صورت مساله رسانه ملی برسیم تا چه رسد به اینکه بخواهیم این مساله را حل کنیم. و ابتدا باید فضای نقد صدا و سیما سامانی پیدا کند و از این بی‌قوارگی در بیاید.

فکر می‌کنم اگر ما در بعد فرصت‌های صدا وسیما نگاه دقیق تری بیندازیم باقی مشکلات به راحتی حل خواهد شد. چون محدودیت‌ها یک چیز نسبی است. محدودیت با امکانات نسبت دارد. به نظرم مهم‌ترین مشکل امروز صدا وسیما نشناختن امکانات و فرصت‌هایش است.

در مجله راه نوشتم با عنوان «دشمن‌شناسان دوست فراموش؛ مروری بر یک خطای استراتژیک در جنگ نرم»، آنجا گفتم که مهم‌ترین مشکل دستگاه مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی، این است که به جای اینکه فرصت محور باشد تهدید محور است. طی یک سال گذشته هم عمده تاکید این بوده که باید از تهدید محوری سیاست‌های فرهنگیمان در حوزه‌های مختلف از جمله هنر، رسانه و… متمایل به فرصت محوری شود. این رفتن به سمت فرصت محوری چه موقع رخ می‌دهد؟ زمانی که آن مدیر فرهنگی توانایی و اراده شناخت فرصت‌هایش را داشته باشد.

حال در اینجا باید یک بحثی را طرح کنیم که چه کسی فرصت‌شناس می‌شود؟ باید گفت که ارتباطی وجود دارد بین فرصت‌شناسی و آرمانگرایی و از آن سمت نسبتی وجود دارد بین تهدید محوری و محافظه کاری. محافظه کار‌ها تهدید محورند و آرمانگرا‌ها فرصت محور و می‌خواهم نتیجه بگیرم که اگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی امروز فرصت محور نیست این صرفا یک بحث تکنیکی نیست و حتی می‌خواهم بگویم که یک بحث استراتژیک هم نیست بلکه این بحثی رویکردی و حتی به یک معنا ایدئولوژیک است. اگر ما مشکل صدا و سیما و بسیاری دیگر از نهادهای فرهنگی را به مشکلات تکنیکی تقلیل دهیم به جایی نخواهیم رسید؛ باید ریشه یابی شود، که البته اگر این طور نگاه کنیم آن مسایل تکنیکی را هم بهتر می‌شود نقد کرد. شما اگر به اسلام انقلابی اعتقاد داشته باشیدآنچنان که در کلام رهبر انقلاب آمده است، اسلام انقلابی یک رویکرد آرمانگرایانه در حیات شما ایجاد می‌کند، آرمانگرا‌ها به دنبال انجام تکلیف خودشان هستند. آرمانگرایی یعنی مسوولیت‌شناسی، یعنی احساس مسوولیت برای تحقق امور بر‌تر. بلافاصله بعد از آرمانگرایی ما به تکلیف‌شناسی می‌رسیم و «تکلیف» هم با «وسع» که در ادبیات قرآنی ما وجود دارد پهلو به پهلو است. می‌فرماید: «لایکلف الله نفسا الا وسع‌ها» که من می‌گفتم که این آیه تکلیف در قرآن برای ما تبدیل شده است به «آیه رفع تکلیف»!، در حالی که این آیه می‌فرماید‌ای کسانی که ما تکالیفی را برعهده‌تان گذاشته‌ایم؛ متوجه باشید که این تکالیف به خاطر چه وسع‌ها چه فرصت‌ها و چه توانایی‌هایی است که ما در اختیار شما قرار داده‌ایم.

کسی که معتقد به اسلام انقلابی باشد، از محافظه کاری خارج می‌شود. از آنچه که هست فاصله می‌گیرد و می‌رود به سمت به دست آوردن آنچه که باید باشد. در صدا و سیمای ما این گونه نیست؛ یعنی نگاه محافظه کارانه است و محافظه کاری فقط زمانی تحرک پیدا می‌کند که تهدید حاد شود. در کار رسانه‌ای وقتی مبنای ایدئولوژیک شما محافظه کاری باشد، استراتژی محافظه کاران این چنینی، استراتژی است که ما از آن به استراتژی غربال تعبیر می‌کنیم. استراتژی غربال یعنی شما صرفا یک سری معیار‌های سلبی برای مدیریت دارید؛ می‌گویند آقای مدیر ما شما را در اینجا منصوب کردیم که فلان برنامه پخش «نشود»، فلان پیام داده «نشود»؛ واقعیت این است که عمده مدیران رسانه ملی اصلا مدیر نیستند، فقط سانسور چی هستند؛ کنترل چی هستند، آن‌ها را در این محل قرار داده‌اند که تنها کنترل کنند. البته کار آسانی است، یک فردی که توانایی کارهای فرهنگی و ذوق رسانه‌ای ندارد؛ می‌تواند در این پست قرار بگیرد و مراقب باشد که صحنه‌های جنسی و یا حرف‌های تند سیاسی پخش نشود.

استراتژی غربال، خصوصا وقتی به استراتژی اصلی صدا و سیمای جمهوری اسلامی تبدیل می‌شود، مشکلات مهمی را با خود به همراه می‌آورد. مشکل اصلی این استراتژی این است که وقتی از غربال زیاد استفاده می‌کنید به مرور سوراخ‌های آن گشاد می‌شود و دیگر به عنوان غربال هم عمل نمی‌کند. یعنی کسی را که شما به عنوان کنترلچی قرار می‌دهی، از حراست فلان جا می‌آوری و مدیریت گروه یا فلان مدیریت را به او می‌دهی، این روز اول معیار‌هایش در مورد حجاب و… خیلی دقیق است، ولی به مرور این چیز‌ها برایش عادی می‌شود. این چیزی است که کاملا در صدا و سیما مشهود است؛ چه در بحث‌های اخلاقی و حتی در مباحث سیاسی این اتفاق می‌افتد.

پس شما اگر بخواهی این وضعیت را حفظ کنی یا حتی ثابت نگه داری، مجبورید همین مدیران را عوض کنی، افراد تازه کار را به کار بگیری، آدمهایی که هنوز غیرتشان کمرنگ نشده، و آدم‌هایی را وارد صدا و سیما کنید که اندیشه‌های ایجابی و ابتکار عمل کمتری دارند، ولی دوباره این مدیران در مواجهه با آدم‌هایی که کارشان تولید آثار فرهنگی، هنری و رسانه‌ای است روز به روز منفعل‌تر می‌شوند. هر قدر که فرد پیاده‌تر باشد وقتی وارد این فضا می‌شود، ممکن است در ابتدا خیلی هم تند باشد اما به مرور زمان منفعل و منفعل‌تر می‌شود. همین امروز شبکه جام جم داشت یک مجری را نشان می‌داد که این آقا از مجریان شبکه قرآن بود، از آن قیافه‌های الهی قلبی محجوب و از آنهایی که هر کسی آن‌ها را می‌بیند می‌گویند این دیشب نماز شبش تا صبح ادامه داشته، کارش به جایی رسیده بود که فکر می‌کنم ابرویش را هم برداشته بود. یعنی صورتش را که کاملا بند انداخته بود، این آقا از‌‌ همان مجریانی بود که جلوی دوربین برای امام زمان (عج) دکلمه‌های سوزناک می‌خواندند. از این نمونه‌ها زیاد داریم. یعنی‌گاه حتی شبکه قرآن و برنامه‌های به اصطلاح مذهبی صدا و سیما کانالی است برای ورود افراد ریاکار و بی‌مایه به صدا و سیما.البته مدیران چون جلوی دوربین نیستند، به وضوح و شفافیت استحاله‌شان دیده نمی‌شود؛ ولی از طریق آثارشان کاملا مشخص است. وقتی مبنای ایدئولوژیک شما برای رسانه ملی از اسلام انقلابی فاصله می‌گیرد این تبعات را خواهد داشت. در واقع نکته مهم این است که این انفعال در اصل یک انفعال فکری است و بعد تبدیل می‌شود به یک انفعال در مدیریت و… . به عبارت دقیق‌تر کسی که فعال نباشد، قطعا منفعل خواهد شد؛ یعنی کسی که حرف برای گفتن نداشته باشد، ابتکار عمل نخواهد داشت ومنفعل خواهد بود.

در این شرایط مدیریت انفعالی هر کسی که بتواند در رسانه تحت ضوابط مدیریت کار کند آنتن دست او است. تعبیری را چند وقت پیش به کار بردم که در اینجا کمک می‌کند؛ «رسانه تحت ضابطه یا رسانه رو به آرمان». شکلی که ما الان داریم این است که ما رسانه رو به آرمان نداریم، ما رسانه تحت ضابطه داریم. درباره ضوابط هم گفتم که وقتی از استراتژی غربال زیاد استفاده کنیم سوراخ‌های غربال گشاد می‌شود و دیگر جوابگو نیست، ضوابط رنگ می‌پردازد و گاف‌هایی که داده می‌شود باعث می‌شود که در ضوابط بازنگری شود، معیارهای سخت تری حاکم شود، اما بعد از مدتی دیگر این معیار‌ها هم جواب نمی‌دهد.

به نظر من صدا و سیمای جمهوری اسلامی از نظر مدیریتی به ساده‌ترین و سهل‌ترین شکل خودش در حال اداره است که‌‌ همان «رسانه تحت ضابطه» است. در این نوع مدیریت رسانه؛ یک سری ضوابط اعلام می‌شود و آنگاه هرکسی که بتواند با این ضوابط کنار بیاید و یا هر کسی که بتواند به روشی به مدیران صدا و سیما بقبولاند که من با ضابطه شما کنار آمده‌ام به راحتی می‌تواند با این سیستم کار کند. اما در بحث تولید برنامه باید توجه داشته باشیم که رسانه ملی یک گاهنامه نیست که هر زمان بخواهد برنامه پخش کند و هر زمان که نخواست برنامه‌هایش را متوقف کند. بالاخره مدیران این رسانه روز به روز کمیت را زیاد کرده‌اند و بنابراین باید روزانه صد‌ها بلکه هزاران ساعت برنامه رادیویی و تلویزیونی بر روی آنتن فرستاده شود؛ اگر در چنین وضعیتی تفکر جوشانی برای تولید نداشته باشیم کم می‌آوریم. در نظر بگیرید که آنتن را پر کردن نیاز به چه میزان سوژه است. اما نکته در این است که رسیدن به سوژه برای این همه آنتن صرفا با یک نگاه ژورنالیستی ممکن نیست. شما باید رویکردهایی داشته باشید که این‌ها برای شما سوژه تولید کنند و بتواند هر چیزی را برای شما به سوژه تبدیل کند. به طور مثال شبکه‌های ضد انقلاب رویکرد اصلی برنامه سازی‌شان را بر این اساس قرار داده‌اند که مانند مگس روی زخم می‌نشینند. این رویکرد از این قرار است که هر چه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی دست آورد دارد را انکار کنند به هر شکل ممکن؛ این یک رویکرد است. شما اگر چنین رویکردی داشته باشید شبانه روز پر از خبر خواهد بود؛ یک حادثه رخ می‌دهد تبدیل به خبری می‌شود که می‌شود از طریق آن به نظام حمله کرد. بنابراین چون حرف برای گفتن وجود دارد بهانه گفتن آن حرف از طریق خبر پیدا می‌شود. ولی مدیران رسانه ملی چون آن رویکرد ایجابی را ندارند؛ به خاطر اینکه حرفی برای گفتن هم ندارند قاعدتا بهانه‌ای هم برای گفتن آن حرف‌های نداشته هم پیدا نمی‌کنند. از آن سو کلی آنتن ایجاد شده که باید این آنتن‌ها پر شود پس چنین وضعیتی باعث می‌شود که رسانه ملی در‌ها را باز بگذارد و اعلام کند که هرکسی حرف خنثا و بی‌بو و خاصیتی برای گفتن دارد که می‌تواند خوراک رسانه تحت ضابطه را تامین کند؛ بیاید. و حزب اللهی‌ها پیشاپیش خط می‌خورند؛ چون معلوم است از کسی که از خودشان حزب اللهی‌تر نباشد خط نمی‌گیرند و ضوابط آدمهای بی‌آرمان و محافظه کار یا استحاله شده را نمی‌توانند بپذیرند و می‌بینند که بخش مهمی از سازمان به خاطر غرق شدن در محافظه کاری و آرمان گریزی اجازه انقلابی شدن و مردمی شدن برنامه‌ها را نخواهد داد. اینجا یک بحث تئوریک مهمی پیش می‌آید؛ رسانه یک مجموعه است و مدیر رسانه مهم‌ترین کارش پخش کردن ضرایب است. اما در صدا وسیمای ما چیزی به اسم سردبیری یا مدیریت رسانه بما هو رسانه وجود ندارد چرا که نگاه مجموعه‌ای به رسانه ملی نمی‌شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا