روایت شهری که گرفتار خشکسالی شده است

مجله فرهنگی «هفت راه»: ترانه هایی که محسن چاوشی می خواند، این ویژگی خوب را دارند که هم ساده اند و هم پر از کلمه ها و مفهوم های تازه و جالب. این شعر هم با مفهوم های دریا و دریانوردی آمیخته شده و انواع تشبیه ها و کلمه های مرتبط با «دریا» را در خود جا داده است.

به نظرم اگر آهنگ و ملودی را به نحوی مرتبط با کشتی و دریانوردی تنظیم می کرد، کار جالب تر می شد. نه این که به طور مستقیم، عناصر دریانوردی را بیاورد اما حداقل جوری باشد که شنونده احساس کند یک دریانورد در حال ترانه خوانی است (دو سه جایی صدای موج دریا و آهنگ هایی که تداعی کننده ی آب و دریا باشد، وجود داشت اما کم بود و در بقیه ی آهنگ غرق شده بود. ضمن آن که ملودی کلی که حس کوبیدن به چوب -چوب کشتی- را می داد هم به نحوی تداعی کننده ی کشتی بود).

اما در مورد بیت اصلی این ترانه «دریا واسه کشتیای بی سرنشین جا نداره/ پس من چرا غرق بودم؟ تهران که دریا نداره.» اگر بخواهیم این بیت را به نثر در بیاوریم و بفهمیمش این جور می شود:

دریا برای کشتی های بی سرنشین جایی ندارد (گزاره ی اول). با وجود این که تهران دریایی ندارد (گزاره ی دوم)، چرا من غرق شده بودم (سوال)؟

اگر همین بیت را بخواهیم به تنهایی بررسی کنیم، متوجه نامربوط بودن دو مصراع آن (هر دو پاره را یک مصراع در نظر گرفتم) می شویم. اولی یک گزاره ی تنها را مطرح می کند و دومی سوال دیگری را در کنار گزاره ی دیگر. این وسط، کلمه ی «پس» رابط بین این دو مصراع است. گویی ترانه سرا می گوید: «اگر دریا برای کشتی های بی سرنشین جایی ندارد، پس چرا من غرق شده بودم؟»! که سوال بی جایی است! طبیعی است که اگر گزاره ی اول درست باشد، کشتی ها (که در بیت دوم می فهمیم منظور ترانه سرا از کشتی، خودش بوده است) غرق شوند. پس این «پس» با ابهامی که دارد (ابهام در این که مرتبط با گزاره ی مصراع اول است یا مرتبط با گزاره ی مصراع دوم؟) و معنایی که پس از خواندن بیت دوم مشخص می شود، مشکل ساز است.

این بیت با بیت دوم کامل می شود: «این گوشه از شهر امنه من سعی کردم نمیرم/ انقدر نمیرم که آخر این گوشه پهلو بگیرم» حالا تازه می فهمیم که منظور ترانه سرا از کشتی بی سرنشین، خودش است.

اما این نامرتبط بودن در بیت اول، با توجه به کلیت ترانه، اشکالی ندارد. اما وقتی اشکال می شود که این بیت در پایان کار هم مدام به تنهایی تکرار می شود. یعنی بیتی که با بیت دوم کامل می شود، مدام به تنهایی به کار می رود. به نظر من این بیت، خوش آوا است اما به هر حال معنایش با آمدن بیت دوم کامل می شود.

بیت سوم، نام ترانه را در خود دارد: همسایه. نامی که چندان برای این ترانه، بامسما نیست. ترانه سرا البته مشخصن در مورد همسایه ای حرف می زند که عاشقش است و احتمالن فضای «دریا» را هم با توجه به ناراحتی و اشک آلود بودن خود انتخاب کرده است. اما در این میانه، «دریا» اصل است و نه واژه ی «همسایه».

بیت چهارم، تشبیه زیبایی دارد. ابرو به عنوان علامت طوفانی یا آرام بودن دریا. که وقتی در هم می رود، نشانه ی تلاطم است. اما در این میان، «هر شب» فقط برای پر کردن مصراع آمده است انگار. چرا هر شب؟ این جا یک گزاره ی کلی (ابرو نشانه ی طوفان است) مطرح است و ربطی به تکرار و تداوم (هر شب) ندارد. اگر به جای «گفت»، «می گفت» بود باز معنی دار بود: «اخمت هر شب به من می گفت…» (یعنی آن گزاره ی همیشگی در مورد ابرو، هر شب علامت طوفان را نشان می دهد) اما «اخمت هر شب به من گفت…» معنی ندارد.

بیت پنجم، باز هم تشبیه زیبایی دارد که این بار البته پنهان است و به آن اشاره ی مستقیم نشده: «ماندن جای پا بر روی شن های ساحل». گویی ترانه سرا می گوید با وجود این که عمری در این خیابان (در ساحل معشوق) راه رفتم، باز هم رد پایی از من به جا نمانده است.

بیت ششم (یادآور شعر «و فکر کن که چه تنهاست/ اگر که ماهی کوچک/ دچار آبی دریای بی کران گردد» از سهراب سپهری) به کوچکی عاشق در برابر عظمت معشوق می پردازد. معشوقی که موهایش مواج است و دریا گونه در برابر عاشقی که مانند گوش ماهی است و عشقش به اندازه ی یک تنگ کوچک است (اما عمیق).

بیت هفتم در میان این ترانه ی دریایی، اضافی است. گرچه می توان آن را مصداق دریانورد عاشقی دانست که برای یافتن معشوق به دریا زده و هر بار ناامید برگشته اما هیچ نشانه ای از چنین تعبیری در این بیت یافت نمی شود (با کل شعر می شود چنین معنایی برای آن قائل شد، اما این کافی نیست. باید خود بیت هم به تنهایی حرفی برای گفتن داشته باشد. این بیت علاوه بر این که خالی از تشبیه های زیبا است، نشانه ی متصل کننده به کل شعر هم ندارد).

بیت هشتم را هم می توان شاه بیت این ترانه دانست. شهری که گرفتار خشک سالی شده (در واقع با توجه به تشبیه های قبلی: شهری که خالی از عشق شده) و ترانه سرا در چنین شهری آمده و حالش بد شده و ناگهان با دیدن معشوق دریایی خود، «دریازده» و عاشق شده. و به این ترتیب از خشک سالی دریا جان سالم به در برده است.

در کل ترانه ای است یک سر و گردن از ترانه های پاپ این روزها بالاتر اما با این حال به نظرم ضعف هایی هم دارد که گفتم. حس خوبی داشت این تک آهنگ محسن چاوشی.

 

دریا واسه کشتیای/ بی سر نشین جا نداره

پس من چرا غرق بودم؟/ تهران که دریا نداره

این گوشه از شهر امنه/ من سعی کردم نمیرم

انقدر نمیرم که آخر/ این گوشه پهلو بگیرم

تو سال ها سر نشینِ/ این گوشه از شهر بودی

اما با من که همیشه/ همسایه تم قهر بودی

آرامشِ قبلِ طوفان/ ابروی اون روی ماهه

اخمت به من گفت هر شب/ طوفان سختی تو راهه

چند روز، چند سال، چند قرن/ از رد پامون گذشته

قلبم به عمر یه تاریخ/ از این خیابون گذشته

قلبم مث گوش ماهی/ با موج موهات رفیقه

عشق من این تُنگِ کوچیک/ کوچیکه اما عمیقه

هر جا پی ات رفته بودم/ دلتنگ برگشته بودم

آشفته و خسته انگار/ از جنگ برگشته بودم

من خوب بودم تا این شهر/ با خشک سالی اش بدم کرد

خوب شد، خدا رحم کرد وُ/ عشق تو دریا زده ام کرد.

ترانه سرا: حسین صفا

[لینک دانلود آهنگ از سایت اس موزیک]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا